در دهه ۵۰ میلادی در بروکلین، لیونل اسروگ کارآگاه خصوصی می باشد که به عارضه عصبی مبتلاست و باید که باید پرونده‌های جنایی را حل کند.

در “عموم”، یک انفجار غیرعادی تلخ قطب شمال، راه خود را به مرکز شهر سینسیناتی و درهای جلو کتابخانه عمومی که در آن عمل فیلم انجام می شود، ساخته است.

داستان فیلم در مورد سه مامور پلیس متفاوت در بروکلین است که بعد از پیمودن مسیر های مختلفی که در پی گرفته اند، گذر همگی شان به یک منطقه خطرناک در شهر می افتد...

«پاتریک کنزی» (کیسی افلک) و «انجی گنارو» (ماناگن)، زوج کارآگاه خصوصی، پرونده ی خانواده ای که دخترشان اخیرا ربوده شده به دست می گیرند اما این پرونده زندگی شخصی و حرفه ای آن دو را تحت تأثیر قرار می دهد...

یوتا (جک کیلمر) و اوپال (آلیس انگلرت) افراد بی مصرفی هستند که در خیابان های روستای اوهایو زندگی می کنند تا اینکه به طور اتفاقی با فردی مرموز به نام"وود" (مایکل کنت ویلیامز) دیدار کرده و آنها را برای درمان دارویی به لس آنجلس آورد. یوتا ظاهر می شود ...

داستان مردی بنام «کالوم لینچ» که متوجه می شود جد بزرگش "آگوآیر" در کشور اسپانیا یک قاتل بزرگ بوده است که با گروهی خطرناک و تبهکار که به آنها «تمپلارها » می گفتند، در نبرد بوده است.

یک مرد به همراه پسرش، به تنهایی از میان سرزمین های سوخته آمریکا عبور می کنند، در حالی که هیچ چیز بجز خاکستر در باد، حرکت نمی کند. هوا بقدری سرد است که بر سنگ ها شکاف می اندازد. آن ها به دنبال مکانی گرم تر در سرزمین های جنوبی می گردند، در حالی که مطمئن نیستند چه چیزی در آنجا انتظارشان را می کشد...

مردی که به قصد انتقام ، به سراغ قاتل پسرش می رود، خانواده ای که برای نجات جان فرزندانشان تلاش می کنند، مادر و دختری که در حال فرار برای نجات جانشان هستند و همه ی اینها در هرج و مرج به راه افتاده در شهر لس آنجلس اتفاق می افتد.