جانسون به همراه خانواده اش به تعطیلات رفته اند. تعطیلاتی که در خانواده آنها یک رسم می باشد و سالانه همگی جمع می شوند تا با هم تجدید دیدار داشته باشند و در این بین اتفاقات خنده داری رخ می دهد...

یک گرگینه آزاد در لس آنجلس زندگی سه جوان بالغ را تغییر می دهد که پس از قلع و قمع شدن توسط این جانور، یاد می گیرند که باید آن را بکشند تا خودشان گرگینه نشوند.

گروهی از نوجوانان احمق، یک سال بعد از اینکه مردی را تصادفی میکشند، توسط یک قاتل سریالی سلاخی می شوند.

«جی» و «باب» پی میبرند که کتاب مصوری که دوستشان قبلا با الهام گرفتن از زندگی آن دو منتشر کرده، قرار است به زودی تبدیل به یک فیلم شود و روی پرده سینما برود. آن ها تصمیم می گیرند سازندگان فیلم را پیدا کرده و کارشان را متوقف کنند...

داستان فیلم بر پایه داستان چهار پسر به نام جیمی، آز، کوین، فینچ است که در تلاشند تا قبل از پایان دبیرستان باکرگی خود را از دست بدهند و همچنین سرکرده آنها استیو استیفلر است...

جیم و دوستانش اکنون در کالج هستند و تصمیم می گیرند برای تفریح در خانه ساحلی ملاقات کنند.

این سریال کمدی در مورد گروهی از نوجوانان و اتفاقاتی است که در دهه‌ی ۱۹۷۰ ویسکانسین برایشان روی می‌دهد.

آرتور و دو فرزندش کتی و بابی مالک یک خانه شیشه ای می شوند که برای آنها به ارث گذاشته شده است . این خانه دو ویژگی دارد : گروهی ارواح خبیثه در آنجا محبوس شده اند و هر کسی را که در سر راهشان باشد نابود می کنند و توسط عینکهای خاصی قابل رویت هستند . همچنین این خانه دارای گنجی پنهان است که تنها به کمک آن ارواح می توان به آن دست یافت . زمانیکه این خانواده بهمراه پرستار بابی و یک وکیل وارد خانه می شوند و کار انتقال مدارک به پایان می رسد درهای خانه به روی آنها قفل شده و ارواح درون خانه آزاد می شوند . مسئول این کار فردی به اسم دنیس است که یک شکارچی ارواح بوده و با کمک همکارش کالینا می کوشد تا گنج موجود در خانه را بدست آورد...